ژوان عزيزمژوان عزيزم، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 13 روز سن داره

ژوان میعادگاه عشقمان

کارهای جدید ژوان خوشگلم تو ماه چهارم تولدش

دخترم شمال که بودیم یاد گرفتی جیغ بزنی، چه خوشحال بودی، چه ناراحت، چه هیجان زده و یا اگر نیاز و خواسته ای داشتی با جیغ احساس و نیازت رو بیان می کردی، البته لحن جیغهات تو حالتهای مختلف با هم فرق می کرد... شنبه ١١ شهریور هم دوباره رفتیم آزمایشگاه نیلو برای تکرار یکی آزمایشهای غربالگریت، آخه دکتر متواضع خیلی دقیق و حساسه و ازمون خواست یکی از آزمایشهاتو تکرار کنیم، که جوابش خدا رو شکر نرمال بود و خیالمون راحت شد، بعد از آزمایشگاه هم رفتیم فروشگاه گلدونه سعادت آباد برات کلی کتاب و سی دی و وسایل آموزشی خریدیم، البته قبلش هم شما در زمینه آموزش بیکار نبودی و من سعی می کردم که از نظر محرکهای حسی مختلف تامین باشی و تحریکات لازم رو بگیری، مثلا حس بین...
8 آبان 1391

عکسهای ژوانم در ماه چهارم

  قربونت برم من دختر گلم   عاشق دوربینی ها شما خوش تیپ خانم من...   -ای وااااااااااااای!!!! - چی شده؟؟؟؟ به خودم بگو، اشکال نداره، مگه ما با هم دوستهای صمیمی نیستیم؟؟؟؟   ژست خوابشو نگاه اوووووه، برای کی اینجوری گارد گرفتی عزیزم؟   خوشگل مامی ...
6 آبان 1391

خاطرات و عکسهای ماه دوم تولد ژوان

عزیز دلم یک رورز که تازه یک ماهگیت تموم شده بود تورو گذاشته بودم روی مبل و خودم تو آشپزخونه مشغول انجام کارهام بودم، تو هم خیلی آروم و خوش اخلاق بودی آخه روی تشک تعویضت باز گذاشته بودمت و پوشک پات نبود. یههو دیدم بیقرار شدی و انگار داری اذیت می شی. اون روزها ناراحتیت رو با صدای eh,eh بیان می کردی (آخی)، دیدم خیلی داری eh, eh می کنی نگران شدم زود خودمو رسوندم بهت دیدم دستتو بردی بالا و آستین لباست به چسب تشک تعویضت گیر کرده و نمی تونی دستتو تکون بدی، نمی دونی چه حالی شدم، دلم برات کباب شد، زود آستینت رو از چسب جدا کردم و نجاتت دادم، با خودم گفتم خدایا این فرشته کوچولو که به من هدیه دادی چقدر به حمایت و کمک ما نیاز داره و از خدای مهربون...
6 آبان 1391

عکسهای ژوانم در ماه سوم

  جااااااانم، خنده روووو   خانم شما چه نگاه نافذی دارین     ژوان و مورچه قبرسی   قربون اون نگاه خوشگلت من برم   وای مامی من می میرم برای اون چال گونه ات   و همینطور برای این لبخند واقعا زیبا   و برای این تمرکزت روی عروسکهای فرش بازیت        اینجا داری آماده می شی بری حمام، اینا هم وسایل حاضر شدن بعد از حمام هستن   این تیپ دخترونه ات منو کشته نازنینم....       آخ آخ آخ بخورم تو رو خوشمزه من، هام هامت کنم   ژوان شاد در کنار عروسکهاش     آبی هم بهت ...
6 آبان 1391

مدیکال چک در آزمایشگاه بیمارستان دی

ژوان گلم، دقیقا روزی که سه ماهت تموم شد و وارد ماه چهارم زندگیت شدی یعنی ٦ شهریور ما رفتیم بیمارستان دی برای انجام معاینات پزشکی و مدیکال چکمون. وقتی وارد آزمایشگاه شدیم حس خیلی خاصی بهم دست داد، آخه دفعه قبل که رفته بودم این آزمایشگاه برای انجام آزمایشهای غربالگری هفته ١٦ بارداریم بود، آآآآآخی اون موقع تو دختر نازم هنوز تو وجود من بودی و به دنیا نیومده بودی و من برای گرفتن نتیجه آزمایش کمی استرس داشتم، چه روزهایی بود!!!!!!!!!!! چه روزهای زیبا و بی تکراری بود!!!!!!!!!!!! کلی خاطره برام تازه شد، خاطره روزهای خوب و شیرین گذشته، ژوان نازنینم رنگ و حال زندگیمو خیلی بهتر از قبل کردی عزیزم، از لحظه ای که بودنت شکل گرفت همه چیز برای من تغییر ک...
3 آبان 1391

خاطرات ماه سوم تولد ژوان

ژوان گلم ماه سوم تولدت ماه خیلی خوبی بود، روزها که از خواب بیدار می شدم و تو رو کنار خودم می دیدم خیلی کیف می کردم ، احساس می کردم زیباترین روزهای عمرمو کنارت دارم می گذرونم و بهترین لذتهای دنیا رو دارم تجربه می کنم. دیدن مراحل مختلف رشد کلامی، حرکتی و ذهنی ات برای من و بابا پوریا خیلی جالب و حیرت انگیز بود. حالا کارهایی رو که تو این ماه یاد گرفتی انجام بدی رو اول برات می گم بعد هم چند تا از خاطرات مشترکمون رو برات تعریف می کنم، آره خاطرات مشترک، خاطرات لحظه های با هم بودنمون رو، خاطرات لحظه های من و تو و بابا در کنار هم... اول اینکه 10 مرداد بود یعنی تو تازه دو ماهت تموم شده بود که تونستی صدای "ق" رو تولید کنی. وقتی ...
1 آبان 1391